نیکانمنیکانم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

nikan

سومین سفر نامه نیکان پلو به بوشهر(93/9/27الی93/10/2)ودومین شب یلدا گل پسر

"به نام ایزد منان" نیکان پلو آماده شده برای یه سفر دیگه به استان بوشهر...   اما نمی دونم چرا دست از سر آب سرد کن بر نمی داره... همه وسیله ها رو آوردیم بیرون ..   دیدم آقا نیکان کنترل به دست وارد آسانسور شد...   گریه که کنترل هم باید با خودمون ببریم..    بالاخره پنج شنبه ساعت هفت عصر به همراه عمو مهدی و زنعمو سمیه و محمد طاها راهی سفر شدیم... ا ین سفر چند روزه ما به استان بوشهر بود.می رفتیم تا آقا نیکان برای سومی...
20 آبان 1394

دومین بهارعمرت بی خزان نازنین دردانه ام...

میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست  زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را !  زود بزرگ نشو فرزندم  قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .  آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر.  آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر و...
7 آبان 1394

یه روز پاییزی قشنگ نیکان دریک قرار دوستانه(93/08/30)

یه روز پاییزی قشنگ با دوستهای نیکان قرار گذاشتیم ظهر بریم پارک ولی این بار بابا ها رو هم همراهمون ببریم. جمعه بود و آسمون ابری از اونجایی که پیش بینی بارون کرده بودند بعضی از بچه ها نیومدند.با اینکه بارون نم نم زد اما خیلی هوای با حالی بود و کلی بهمون خوش گذشت.مخصوصا شما فسقلی ها که کلی بازی کردیدو لذت بردید... از راست به چپ خاله صفورا،عمو علی رضا و آرمینا،عمو میثم،خاله آزاده و مهرزاد،من ، بابایی و آقا نیکان،عمو امیر،خاله صفا و شمیم،خاله ریحانه ،عمو سجاد  و هرمان... ...
4 آبان 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nikan می باشد